عشق

ساخت وبلاگ

پاچه های شلوارش را بالا زد. در حالیکه مراقب بود روی سنگهای کنار رود سر نخورد، نشست و آرام پاهایش را داخل آب سرد رود فرو برد. از سرما و خوشحالی فریاد زد. پسرک که در آن نزدیکی نشسته بود و در آب سنگ می پراند برگشت و نگاهش کرد. با لبخند گفت: زندگی همین لحظه است. همین تجربه های کوچک. به دنبال سرچشمه و مقصد نباید بود. زندگی را باید در دم مثل آب این رودخانه تجربه کرد.

و خندید. 

عشق...
ما را در سایت عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : carousel بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 17 بهمن 1400 ساعت: 3:37